مرتضی عامری قدم دو سئوال 1 الی 11

ساخت وبلاگ

برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی

قدم 2

ما به این باور رسیدیم که نیروی خداوند می‌تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.

ای دانای مطلق!

از نادانی‌ام در گذر و راه را بر اشتباهاتم ببند.

تشنه‌ي دانستنم کن تا به آگاهی منتهی شود. عقل محدودم را با نور خودت سیراب کن.

زيرا اظهارفضل، مرا بر مرکب غرور سوار نموده و از جایگاهی که تو برایم ترسیم کردی خارج می‌نماید، افکار پوسیده و خودمحورانه‌اي را که بازتابی افراطی و تفریطی درونم ایجاد می‌نماید و آرامشم را سلب می‌کند، بگیر و خدامحوری عطا فرما.

عریانی دانشم را با لباسی از تواضع و آگاهی بپوشان. باشد که در کنار تو هویت پیدا کنم و با آگاهی نجوایت کنم

.( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)

<a href='/last-search/?q=مرتضی'>مرتضی</a> <a href='/last-search/?q=عامری'>عامری</a>

https://s6.uupload.ir/files/img-20231108-wa0141_2g3u.jpg

روح قدم دوم در امیدواری خلاصه می‌شود، می‌توانید امیدوار باشید که دیگر مواد مخدر و الکل مصرف نمی‌کنید. می‌توان امیدوار بود که از نقص‌ها و نقاط منفی‌تان کمتر استفاده می‌کنید، می‌توان امیدوار بود که خداوند سلامت عقل را بنا به تمایل خودتان به شما بازمی‌گرداند، می‌توان امیدوار بود که با مصرف نکردن، درهای بهبودی به رویتان باز خواهد شد و اوضاع خراب و لاینحل گذشته به مرور اصلاح می‌شود. می‌توان امیدوار بود که باورهای قدیمی را با باورهای جدید تعویض نموده و اثرات مثبتش را در زندگی شاهد خواهید بود، می‌توان امیدوار بود که در پس مصرف نکردن مواد مخدر ابزار مناسبی در دستان خداوند برای اجرای اراده‌اش و رساندن پیام رهایی برای دیگر همدردانتان خواهید بود.

با برداشتن دومین قدم بهبودی، ایمان، امید، باور، فروتنی، تواضع و تمایل درونتان موج می‌زند و راه‌گشای مسیر بهبودی‌تان خواهد بود.

در گام دوم متوجه خواهید شد که فکرتان قدرتمند نیست و به تنهایی قادر به انجام و حل تمام مشکلات‌تان نیستید و با داشتن راهنما و طرف مشورت از توان فکری بیشتری برخوردارید. قدم دوم فرد را از بی‌اعتقادی برحذر مي‌دارد. چون به واسطه‌ي اعتقادات، باورها و ارزش‌ها شکل می‌گیرد و در ذهن نهادینه می‌شود. قدم دوم سمت و سوی واقعی به اعتقاد‌تان می‌دهد و پیامش این است با داشتن اعتقادات سالم می‌توان به ایمان و در نهایت به خداوند رسید و این چیزیست که لازمه‌ي تداوم بهبودی‌تان است.

با انجام این قدم می‌توانید مسیر زندگی‌تان را تغییر دهید. باورها و دیدگاهای‌تان تغییر می‌کند و ارزش‌ها و الگوهای رفتاری‌تان به تبعیت از آن تغییر می‌کند و به آگاهی خواهید رسید و دست از دانش و افکار منفی و مخرب برمی‌دارید و با خدامحوری افکار و منش‌تان را سالم و سازنده می‌نمایید. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)

مرتضی عامری

https://s6.uupload.ir/files/img-20231222-wa0067_f23l.jpg

1. امروز من به چه چیزهایی امید دارم؟

امید به برگشتن سلامت عقل با کمک خداوند، امید به پیدا کردن قدرت اراده‌ي پروردگار در زندگی، رسیدن به روحانیت، امید به رهایی از نقايص اخلاقی، امید به مرتفع کردن کمبودهای اخلاقی، امید به پاک ماندن و پاک زندگی کردن، امید به زندگی بدون ترس، امید به شناخت ابعاد بیشتری از بیماری.

زندگی سراسر امید و باور است، هر آنچه را که باور کنید و به آن امیدوار باشید آن را خلق خواهید کرد. سرچشمه‌ ی امید انگیزه است، حتی خیلی کوچک و کوتاه.

انگیزه باور امید

2. آیا اعتقاد داشتم که می‌توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود با کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودنتان بزنید؟

نداشتن سلامت عقل در این سوال یعنی از دست دادن کنترل مصرف و تکرار همان اشتباه از طرف ما. مثلاً برای زمان‌های معین (عروسی، عزا و میهمانی‌ها) تصمیم به مصرف داشتم اما اجبار و لذت‌جویی، این معادلات را بر هم می‌زد.

3. چه کارهایی کرده‌ام که حالا وقتی به آنها نگاه مي‌كنم، باورم نمی‌شود که من واقعاً چنين کاری کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطرناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده‌ام؟ آیا رفتارهایی کرده‌ام که حالا از آن خجالت‌زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید؟

کارهایی که من در گذشته کرده‌ام و امروز به آنها نگاه می‌کنم و باورم نمی‌شود بسیار زیاد است. این حالت‌ها در درون من و از تفکرات من سرچشمه می‌گرفت و با اشاره و افکار معتادوارم به من حمله‌ور می‌شد، در هیچ یک از این کارها من هیچ‌گونه تعادلی نداشتم و این خود نشانه‌ي عدم سلامت عقل است که امروز برای جبران آنها نیاز است خود را وقف انجام اصول روحانی نهفته در آن نمایم.

4. آیا به واسطه‌ي اعتیادم تصمیمات دیوانه‌وار گرفته‌ام؟ آیا به خاطر مصرف کاری را رها کرده‌ام؟ دوستی یا رابطه‌ای را به زده‌ام یا دست از هدفی برداشته‌ام؟

(شخصی) بله ـ تنها هدف ما مصرف بود که هیچ وقت آن را کنار نمی‌گذاشتیم.ما همیشه یک کار اشتباه را تکرار می‌کردیم و انتظار نتیجه‌اي متفاوت داشتیم.

5. آیا در زمان مصرف به خود و دیگران صدمه‌ي جسمی و فیزیکی رسانده‌ام؟

خسارت فیزیکی به خود این بود که با مصرف مواد جسم و کالبدم را به تدریج فرسوده کردم و انواع بیماری‌های عفونی را به خود منتقل کردم و در رسیدن به اهداف اعتیادی از آسیب زدن به دیگران و خانواده‌ام ابايي نداشتم و حتی در این مواقع به واسطه‌ي نیروی تخدیری مواد احساس عذاب وجدان نسبت به خسارت‌هاي عاطفی سراغم نمی‌آمد. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)

مرتضی عامری

https://s6.uupload.ir/files/img-20240110-wa0069_r1r.jpg

6. چگونه در برابر مسايل و چیزهای مختلف واكنش‌ افراطی یا تفریطی از خود بروز داده‌ام؟

در مقابل همه‌ي لذت‌جویی‌ها افراطی و در مقابل تمام کارهای تفکری و جسمی، تفریط کار هستم.

ذهن و اندیشه‌ای که در تعادل نباشد یا در افراط است یا تفریط.

بنابراین همیشه لازم است که به تعادل فکر کنم، فکر نکردن به تعادل نشانه‌ي عمیق بودن بیماری و عدم صحت عقل ماست.

افراط: مشکلات کوچک را بزرگ جلوه می‌دهیم.

تفریط: مشکلات بزرگ را کوچک جلوه می‌دهیم.

7. تعادل در زندگی من چگونه برهم خورده است؟

به کسانی که قابل اعتماد بودند اعتماد نداشتم و بالعکس و هرگاه که فکر می‌کردم که فکر من بهترین است و احساس می‌کردم به مشورت نیاز ندارم، تعادل از زندگی‌ام خارج شد و همین نقطه‌ي خودمحوری من بود که اوج می‌گرفت. هرگاه برنامه‌ای برای زندگی شخصی و خدماتم نداشته باشم از تعادل خارج خواهم شد یا به صورت افراطی و تفریطی کارها را انجام می‌دهم. تعادل زمانی از زندگی من خارج خواهد شد که مانند یک کرم ابریشم به دور خود پیله‌ای تنيده باشم و دیگران برایم مفهومی نداشته باشند (فقط خودم را ببینم) و فكر كنم مشکلاتشان به من ربطی نخواهد داشت.

8. نداشتن سلامت عقل از چه راه‌هایی به من می‌گوید که چیزی خارج از خودم می‌تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید؟ مصرف مواد مخدر ـ قمار ـ غذا خوردن ـ روابط جنسي یا چیزهای دیگر؟

قسمت دیوانگی من چنین دستوری را به من می‌دهد.

1ـ هر گاه بخواهم با چیزی خارج از خودم به تعادل برسم لغزش خواهم کرد.

2ـ هرگاه به پوچی برسم دنبال چیزی خارجی می‌گردم که مرا کامل کند و فکر می‌کنم که اگر نباشد به مشکل بر خواهم خورد.

3ـ هرگاه عصبانی می‌شوم به دنبال لذت‌جویی می‌روم و می‌خواهم خود را از طریق آن کامل کنم، مثل پرخوری، ...

4ـ هرگاه تاییدطلبی به سراغم می‌آید می‌خواهم با چیزی خارج از خود کامل شوم مثل خدمت زیاد و عشق و محبت زیاد به کسی و تمام مسایل فناپذیری که مرا به سمتی می‌برد که می‌خواهم بیرون از خودم کامل شوم.

5ـ خودمحوری، بستن دریچه‌ي افکار، ندیدن حقیقت. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)

مرتضی عامری

9. آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من بر این باور است که اعتیاد من (به صورت مواد مخدر ـ چه به هر شکلی) تنها شکل من است؟

اعتیاد تنها یکی از مشکلات زندگی من است. زندگی ما از بدو تولد با ترس و وابستگی شروع مي‌شود. ترس‌هایی که گاهی خودمان و گاهی هم تربیت ناصحیح و یا اطرافیان به ما پیشکش کردند؛ ترس از محرومیت‌ها، و دست نیافتن به آرزوهای‌مان، ترس از معلم، پدر و مادر، ترس از بیماری تاریکی و گاهی هم به علت احساس ضعیف بودن و عدم اعتماد به نفس خود را محتاج و وابسته‌ي دیگران می‌دیدیم و قدرت تصمیم‌گیری برای خودمان را از دست داده بودیم که همیشه ترس و وابستگی همراه ما بود. بیماری من ماندگاری در عدم تعادل است ولی نباید منحصراً به یک شاخه مثل مصرف مواد نسبت بدهم. در اصل مشکل اصلی مجموعه بیماری اعتیاد است. گاهی در مسیر بهبودی در حرکت هستم ولی مشکلی هست که ربطی به بیماری اعتیاد ندارد، مثلاً اینکه در حال گذر کردن از جایی هستم ولی ناگهان شخصی با سوءتفاهمات به من پرخاش می‌کند. طرز برخورد من در مسیر الگوهای بهبودی است و شخصی که به من پرخاش می‌کند یک چیز بیرونی است که ربطی به بیماری اعتیاد من نیز ندارد. مثل یاد گرفتن رانندگی، شنا و غیره ... همه‌ي این‌ها هنگامی که من نتوانم بیاموزم مشکل من است که ربطی هم به بیماری اعتیادم ندارد.

10. احساسات و افکار من قبل از اینکه علی‌رغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم بوده‌اند؟

دقیقاً لحظه‌ای است که در افکارم به این نتیجه می‌رسم که یک حرکت اشتباه است، اما زمانی که وسوسه‌ي قوی ظاهر می‌شود از روی خودمحوری، ترس، لذت‌جویی، انکار، بی‌ملاحظه‌گی و گاهی هم خشم موجب می‌شود دلایل مثبت را کنار زده و افکار و احساسات ما که تابع بیماری است ما را مجاب به انجام هر کاری کند و این ضعف‌ها موجب می‌شود افکار و احساسات حقیقی و مثبت، خود را نشان ندهند. زیرا وسوسه یک حالت توهم است که همه‌ي مثبت‌ها را منفی جلوه می‌دهد و برعکس. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)

مرتضی عامری

https://s6.uupload.ir/files/capture_3dbq.png

11. آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم و اگر دارم آنها چه هستند؟

هرگاه در مورد چیزی احساس مالکیت دارم و آن را از دست می‌دهم، ترس تمام وجود مرا فراخواهد گرفت. ترس از این‌که تمام باورهای من غلط باشد شاید ایمان‌آوری، زندگی و لذت‌های آن را محدود کند. روند ایمان‌آوری من چون روندی از ناشناخته‌هاست از ایمان‌آوری و اعتماد کردن نیز می‌ترسم و این منبعی بزرگ برای ترس‌های من است. باورهای غلط، خودمحوری، انکار، تصورات باطل، عدم اعتماد، موجب ترس از ایمان‌آوری می‌شود.

بهبودی ...
ما را در سایت بهبودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7dashti6208 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 4:07